شهید"عباس دانشگر":

عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است

عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است, سکونم مرا بیچاره کرده. در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی دست و پایم را اسیر خود کرده,  انسان کر می‌شود,  کور می‌شود, نفهم می‌شود, گنگ می‌شود و باز هم زندگی می‌کند .

فرازی از وصیت نامه شهید دانشگر:

 

آخر من کجا و شهدا کجا خجالت می‌کشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم من ریزه خوار سفره ی آنان هم نیستم,  شهید شهادت را به چنگ می آورد راه درازی را طی میکند تا به آن مقام می رسد

 

اما من چه! سیاهی گناه چهره‌ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده, حرکت جوهره ی اصلی انسان است و گناه زنجیر,  من سکون را دوست ندارم.  

 

عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است, سکونم مرا بیچاره کرده. در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی دست و پایم را اسیر خود کرده,  انسان کر می‌شود,  کور می‌شود, نفهم می‌شود, گنگ می‌شود و باز هم زندگی می‌کند .

 

بعد از مدتی مست می‌شود و عادت می‌کند به مستی و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم. درد را, انسان بی هوش نمی‌کشد,  انسان خواب نمی‌فهمد,  درد را, انسان با هوش و بیدار میفهمد.  

 

راستی! دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شده ام؟ نکند بی هوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم.  قلب چند نفرمان به درد آمد؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟ 

ارسال نظرات

;